ســــــــــــــکـــــــــــوت
|
"دوستت دارم"
به اندازۀ تمام نبودن هایت .
تو، یادت را در پشتِ شیشۀ قابِ دلم جاگذاشته ای
تصویر یادت را هر روز با بارش چشمانم
از غبارِ اندوهِ نبودنت می شویم .
"دوستت دارم"
به اندازۀ تمام دلتنگی هایم،
باز در بیکرانگی دشتِ شب
بی تو تنها مانده ام،
دانه ریگهای بیابان را به یاد تو می چینم
تاولهای دستانم را ببین !
ریگها هم دیگر آفت زده از نیامدنت بودند
تو دیگر بار، بسان آفتاب برای دیدن خرمن ریگهایم نمی آیی!!!؟
"دوستت دارم "
به اندازۀ تمام ساقه های خشکیده در سبد آرزوی دیدارت
به اندازۀ تمام ریگهای جامانده و چشم انتظارِ دشتِ شب
که می خواهند تنها برای تو چیده شوند
" دوستت دارم "...!
خدایا!
من دلم قرصه!
كسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، كه حتی روز روشن نیست
كسی اینجا نمیبینه، كه دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مكافاته
فراموشم شده گاهی، كه این پایین چه ها كردم
كه روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، یه كم با من مدارا كن
شنیدم گرمه آغوشت
اگه میشه منم جا كن..
وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند..
نگاهت بی آواز است!!!
حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد...
وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود...
چکاوک حتی در باران هم می میرد!!!
وقتی نگاه زیبایت بی باران است...
دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها!!!
مگر میشود غریب باران غم نگاهت را تحمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد!؟
وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند!!!
دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست...!
بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم...
می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم...
صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید...
پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت...!!!
با هیچ کدام از اذان هایم
روزه ی سکوتت را نشکستی...!!
پس کی افطار می کنی؟!
به هنگام غروب چشم هایم؟!
یا زمانی که خورشید عمرم
به مغرب نزدیک شد؟!!
چمـدان امیـدم را می بندم...
یادم باشـد خنـده ها و بوسه هایم را جا نگـذارم!!
آری مسافــرم !
تا دیار آغــوش تـــــــو چنـد فرسخی بیــش نمانده...
کمی از دلتنگی دور شده ام ...
بـی تاب نباش !
که این مقصـد هیچ گاه مبدا نخواهــد شـــد.
مهمانی کـه میزبانــش نـگاه تو بــاشد
دیگـر رفتنی نیست...!
دلــم فقط یک پنجــره می خواهد...
کـه توی لعنتــی زیرش بایستی .
و مـــــــن همــان طور با قلبـی شکسته
نگــاهت کنم ...
بــــــــغض کنم...
امـــا خم بـه ابـــرو نیاورم
کـه چقـدر دلتنگی کـردم !
تـــــــــو ٬ امــا حواست نبـاشــد !
بــا او بخـنـدی
و من لعنتی بغضم را فرو بدهم...
کـــــــــــاش یـــک پنجــره بود،
کـه فقط نگــاهت کنــم...!!
مثل همیشه مهره ی سفید تو هستی...
و مهره ی سیاه من!
قدم به قدم پیش می آیی...
و من گوشه ی صفحه گرفتار می شوم.
دستت را که به سمت رخت می بری کیش...
می بازم ...
همه چیز را...
مات رخ تو می شوم...!!
.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.--.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.--.---.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.
آنکس که چرایی زندگی را یافت با هر چگونه ای خواهد ساخت
خدایا : زیباترین لحظه را نصیب کسی کن که زیباترین لحظه هایش را به خاطر بخشیدن زیباترین لحظه ها به دیگران قرار می دهد .
معبودا: مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامش مرا بهم نریزد
امواج زندگی را بپذیر حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرد آن ماهی آسوده که بر سطح آب می بینی مرده است
خدایا : اسرار قدمهایی که برایم برمی داری بر من بگشا تا درهایی که به سویم می گشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم می بندی به اصرار نگشایم
هــرگــاه صـدای جـدیـدیــ سـلام مـی کنـد
تپــش قــلب مــی گیــرمـ!
مــن دیگــر کشـش خــدا حــافظــی نــدارمـ
مـــرا ببخـش
کــه جــوابــ ســلامــتــ را نــمی دهـــمـ!!...
دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد...
یک بار قسمت کردم چندین برابر شد!
همیشه بهترین راه را برای پیمودن می بینیم اما فقط راهی را می پیماییم که به آن عادت کرده ایم.